بدون عنوان
همسری توی فرودگاه بغداد به انتظار نشسته و نازنین پسرم از صبح که چشماشو باز کرده در حال شمردن ثانیه هاست برای دیدن پدر . امروز فکر میکردم واقعا این عشق از کجا میاد، چه جوریه که ما زن و شوهرها میتونیم دوری از هم رو تحمل کنیم ولی برای دیدن فرزندمون هر لحظه انگار که هزار ساله ...... وقتی به دل علی و دلتنگیش برای محمدرضا فکر میکنم نفسم میگیره انگار که خودم از پسرم دورم........... همسری ما هر کجا هست خدایا به سلامت دارش............ به همراه گل پسرم همین الان از خرید برگشتیم ، دیشب از توی وبلاگ مامان حناجون دستور پخت یه پیراشکی رو گرفتم و تصمیم گرفت به جای کلم پلو درستش کنم . برای همین هم یه سری مواد باید تهیه میکردم . در ضمن برای...
نویسنده :
یه مادر
12:46